چشمانت راز ِ آتش است.
و عشقت پیروزیه ِ آدمیست
هنگامی که به جنگ ِ تقدیر میشتابد.
و آغوشت
اندک جائی برای ِ زیستن
اندک جائی برای ِ مردن
و گریز ِ از شهر
که با هزار انگشت
بهوقاحت
پاکیه ِ آسمان را متهم میکند.
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانیه ِ ستمگری بود
که به آواز ِ زنجیرش خو نمیکرد ــ
من با نخستین نگاه ِ تو آغاز شدم.