سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ღ♥ღگناه عشقღ♥ღ

خنجری بر شانه هایم لانه دارد نازنین
هست اگر زخمی دلم صد شانه دارد نازنین
ما تمام کوچه های درد را پیموده ایم
در پس این کوچه عشقت خانه دارد نازنین
دست در دامان هر کس میزنم بی حاصل است
دامنت در آسمان گلخانه دارد نازنین
غنچه ی چشمان تو تا باز شد پروانه هم
ذره ای از سوختن پروا ندارد نازنین
شعر عشق تو مرا بی خود نمیخواند به خویش
بیت هایش خنجری جانانه دارد نازنین

 


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 4:42 عصر ] [ ღ maryam ღ ]


ای همه غمگین اگر تنها شدی من با توام

خسته دل از هر که وهرجاشدی من بال توام

گربه کنج بی کسی آمیخته ای با درد خویش

دلگران از مردم دنیاشدی من با توام


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 4:38 عصر ] [ ღ maryam ღ ]


من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو

به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو

من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی تو

من این دنیا را برای دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری برای با تو موندن

تا همیشه دوستت دارم.

 


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 4:34 عصر ] [ ღ maryam ღ ]


چه بسازی چه نسازی دله من کوکه با سازت

همه ی اوج غرورم سهم قلب بی نیازت

حاله من خوبه و عشقت گرچه دورم از وصالت

واسه من کافی رویات، واسه من بسه خیالت

آرزوم بودن کنارت، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی، چشم من پر از جوابه

جات و هیچکس نمی گیره توی این قلب حقیرم

اگه باشم تویِ قلبت بدون از خوشی می میرم

چه بری تنهام بذاری، چه بمونی تو کنار

عاشقانه هات باهامن، من به قصه هات دچارم

آرزوم بودن کنارت، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی، چشم من پر از جوابه

 


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 4:31 عصر ] [ ღ maryam ღ ]


از تو به گل، از تو به نور، از تو به آینه می‌رسم

از آخرین سطر سکوت به این ترانه می‌رسم

شبیه یک تنگ بلور کنار اقیانوسِ خواب

خالی‌ام از اعجازِ آب، سرشارم از حس سراب

در پس فصل بارشت، آبیِ دریا می‌شوم

با رخصت نگاهِ تو، دوباره زیبا می‌شوم

مرا به من نشان بده، تو که تمامِ بودنی

در این کویرِ واژه‌سوز، امکانِ گل‌سرودنی

از تو به گل، از تو به نور، از تو به آینه می‌رسم

از آخرین سطر سکوت به این ترانه می‌رسم

 


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 4:29 عصر ] [ ღ maryam ღ ]
   1   2      >
درباره وبلاگ

ღ maryam ღ
... کسی که دوستش داری دوستت ندارد کسی که دوستت دارد دوستش نداری کسی که دوستت دارد و دوستش داری به رسم و آیین زندگانی به هم نمی رسید. و این رنج است ................ زندگی یعنی این ..............
آرشیو مطالب
امکانات وب